14.

این تعطیلات آلودگی هوا، غالبش به ور رفتن با موهایم گذشت. هی رفتم رنگ کردم، هی خوشم نیومد باز رفتم رنگ کردم: مسی، دارچینی، شرابی، هویجی، فندقی شکلاتی، زرد قناری، نسکافه‌ای،...
در نهایت به قهوه‌ای نچرال رضایت دادم!

پی نوشت: موهایم هنوز آنقدر بلند نشده‌اند که پریشانی‌اش را روی شانه‌هایت جا بگذارم.


۲ نظر:

  1. اگر موهای مشکی و کمی مجعد دارید، اگر موهایتان وقتی کمی بلند است را باز میگذارید تا روی شانه هایتان بریزد (زمانی که البته روی شانه هایش جا نگذاشته اید)، امیدوارم جهان هستی شما را بخاطر رنگ کردن موهایتان ببخشد! چرا که نظم و زیبایی آفرینش را بر هم زده اید!

    پاسخحذف
  2. پس رنگین کمانی شده بودی برای خودت، جای تو بودم یه آلبوم سلف پرتره درست می کردم هر عکس با یه رنگ... بعدا نگاه انداختن بهش برات خاطره انگیز میشد...

    پریشانی موهات رو اگر روی شونه ی کسی جا بگذاری اگر روزی بخوای ازش پسش بگیری شاید برای اون ادم بشه همون چیزی که لنی می گفت "بهش عادت می کنی اون وقت اون چیز یا اون کس قالت می ذاره. اون وقت دیگه هیچ چیز برات باقی نمی مونه."
    ولی لنی بی خود می ترسید، نمی شه هیچ چیز باقی نمونه، آدمهای باارزش همیشه جایی درون ما ادامه دارن... تا هستیم باهامونن

    پاسخحذف