نرم نزدیک: 82.

82.

"در تابستان سال ۲۰۰۶ تعدادی از دوست‌دخترهای سابقم را ملاقات کردم و با آن‌ها در خانه‌هایشان و به همراه خانواده‌ایشان عکس گرفتم. خانم آخرین عکس این مجموعه همسر سابقم کیمبربی است به همراه بچه‌هایمان و البته دوست‌پسر سابقش مایکل."

این عکس‌ها نشونه‌ی یه مدل زندگیه که من درکی ازش ندارم ولی واسم جالب بود واقعا!
این شماره ماهنامه دیده رو از دست ندین:
http://didemag.com/

۱ نظر:

سراب ساز سودا ستیز۵ دی ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۲۴
چه درک ویژه ای میخواد این موضوع؟ اینکه بتونی بپذیری که یه آدم دیگه مال نیست و متعلق به یه زندگی دیگه هست، و بپذیری که این آدم با وجود اینکه مال تو نیست، غریبه هم نیست؟ شاید یه کم اولش سخت باشه، اما درستش همینه.
پاسخحذف
پاسخ‌ها

افزودن نظر

نزدیکتـــــــــــــــر بیـا

شجاعت پیدا کردن مگر چقدر سخت است؟
شجاعت پیدا کردن مگر چقدر عجیب و غریب است؟
چرا دیگر هیچ کس شجاعت ندارد؟
چرا دیگر هیچ کس فکر نمی‌کند که باید تکانی به خودش بدهد
و یک شجاعت تکان خورده پیدا کند؟
چرا هیچ کس شجاعت ندارد تا در چشم‌های من طولانی طولانی زل بزند؟
چرا هیچ کس شجاعت ندارد آن طور که فکر می‌کند
و آن طور که قلبش فکر می‌کند زندگی کند
چرا هیچ کس نمی‌فهمد که من نصفه مانده‌ام
که من از همه‌ی چیزها نصفه مانده‌ام
که من از همه‌ی آدم ها نصفه مانده‌ام

چرا من دنبال کسی هستم که نصفه نباشد؟
چرا من دنبال آدم شجاعی هستم؟
چرا من دنبال آدم شجاعی هستم که هم جرات داشته باشد
در چشم‌های من زل بزند
و هم جرات داشته باشد یک دل سیر زندگی کند؟