داشتم توی کوچه راه میرفتم یه دفتر شعر پیدا کردم. نوشتهها با خودنویس و خیلی خوشخط بودند. تاریخها همه مال سال 1344. حالا شاید بعدا مفصل بگم چی شد که پیداش کردم. این شعر از همین دفتر انتخاب شده:
فردا دوشنبه است تو در وعدهگاه باش
پیراهن لطیفتر از برگ گل بپوش
گیسو به پشت شانه بیاویز همچو تاک
چون خم به جوش آی ولی با لب خموش
فردا دوشنبه است تو در وعدهگاه باش
وقت غروب با تو ملاقات میکنم
چشمت براه باشد و دل بیقرار من
در وعدهگاه بر لب تو بوسه میزنم
فردا دوشنبه است
فردا دوشنبه است . . .
.
فردا دوشنبه است تو در وعدهگاه باش
پیراهن لطیفتر از برگ گل بپوش
گیسو به پشت شانه بیاویز همچو تاک
چون خم به جوش آی ولی با لب خموش
فردا دوشنبه است تو در وعدهگاه باش
وقت غروب با تو ملاقات میکنم
چشمت براه باشد و دل بیقرار من
در وعدهگاه بر لب تو بوسه میزنم
فردا دوشنبه است
فردا دوشنبه است . . .
.
چه دوشنبه مقدسی بوده در سال 44 برای او
پاسخ دادنحذفیاد این انداخدتم
پاسخ دادنحذفhttp://rapidshare.com/files/429580876/divar.jpg
اه ه ببین من دیروز کامنت گذاشتم مثنکه پرید
پاسخ دادنحذفکلی کیف کردم اینو خوندم
کلی محشر بود این تجربه اونم در دوشنبه
خیلی باید هیجان انگیز بوده باشه برات.
:))
گنجینه یافتی!
پاسخ دادنحذفگمونم با این یکی مشکلی نمی خوری
پاسخ دادنحذفhttp://free-user.dl.rapidbaz.com/mrlA/divar.jpg